جنگ جلال آباد بقیه بخش پنجم
محمدنبی عظیمی محمدنبی عظیمی

 

   شهنواز تنی ساعت یک بجه به وزارت دفاع برگشت وبه مسؤولین ریاست های وزارت دفاع وستردرستیز وظایف مشخصی سپرد. سپس قرار قوماندان اعلی را برای من و برخی از رؤسا توضیح نمود . دربرخی از عناصر قرار قوماندانی اعلی قوای مسلح افغانستان چنین آمده بود :

 " لوی درستیز آصف دلاور بر علاوه وظیفه اش به صفت قوماندان عمومی جبهه شرق تعیین می گردد. لوی درستیز باید هرچه زودتر خط مساعد را جهت مدافعه عاجل اتخاذ وجلو پیشروی دشمن را بگیرد. این خط مساعد باید از میدان هوایی جلال آباد به مسافهء2 الی 3 کیلومتر به طرف جنوب وجنوب شرق اتخاذ شده و درکمترین مدت ممکن با تحکیم نمودن مواضع وخطوط دست داشته به مدافعه احضار شده واکتیف مبدل شود. اعتبار ازهمین لحظه تمام پرواز های محاربوی با حجم و کثافت اعظمی به نفع جبهه شرق انجام شوند. محلات تجمع و مواضع آتشی دشمن مطابق کوردینات های جبهه شرق مورد ضربات اسکات قرار داده شوند . غند 61 ضربتی از پوسته های دارالامان کشیده شده و این پوسته ها را پرسونل مؤسسات و قطعات تأمیناتی مرکز اشغال کنند. غند 61 باید فرداساعت 6 صبح همراه با قطاراکمالاتی مهمات وروغنیات از کابل به جلال آباد حرکت ودر طول راه وظیفه تأمین امنیت را نیز به عهده گیرد. گروپ اوپراتیفی سروبی مسؤولیت دارد تا با تمام نیرو وامکانات خویش شاهراه کابل – جلال آباد را برای همیشه باز نگهدارد. در صورت سقوط حتی یک پوسته جنرال گلرنگ و سایر مسؤولین محاکمه شوند. اعتبار از همین لحظه تمام نیرو های مسلح کشور به حالت احضارات درجه یک درآورده شوند. از تعرض وتهاجم پاکستانی ها  و مجاهدین به قلمرو دولت مستقل وآزادیخواه جمهوری افغانستان استفاده وسیع تبلیغاتی صورت گیرد و طی اغلامیه یی درباره چگونه گی ، ابعاد گسترده واهداف شوم این تعرض آشکار پاکستانی ها به مردم افغانستان معلومات داده شود."

 تنی پس از توضیح برخی از عناصر قرار قوماندانی اعلی قوای مسلح به همه رؤسا ومسؤولین وظایف شان را سپرد و به ریاست اوپراسیون وظیفه داد تا امر وزیر دفاع را مبنی بردفاع از شهر جلال آباد با اجرای مدافعه قاطع واکتیف و شکست ناپذیر ترتیب وتا قدمه کندک مستقل تکثیر کنند. سپس به من وظیفه داد تا شخصاً به قرارگاه غند 61 ضربتی  درمهتاب قلعه کابل رفته وغند مذکوررا که به حال پوسته های امنیتی تیت وپراگنده بود و قابلیت حرکت نداشت در مدت 24 ساعت آینده ، برای اجرای رفتار به صوب جلال آباد حاضرکنم. گفتنی است که بسیاری از افسران این غند حزبی ها ( خلقی ) بودند واز جمله یاران جنرال تنی، بننابراین شاید به همین سبب هم بود که این غند که ازنامش پیدا بود تا همیشه فعال و حاضر به انجام ضربات آنی و نیرومند باشد، به شکلی از اشکال از وظیفه اصلی اش دور نگه داشته می شد تا قوتی باشد دراختیار وزیر دفاع برای روز مبادا. چنان که در کودتای تنی- حکمتیار ازهمین غند استفاده شد و پیش از کودتا نیز برخورد های لفظی بین تنی ورییس جمهور نجیب الله نیز بر سر فرستادن همین غند به خوست آغاز گردیده بود که به زودی منجر به کودتای ضد دولتی تنی – گلبدین گردید.  باری، درآن زمانی که این غند را با زحمات طاقت فرسایی برای حرکت آماده می ساختیم ، بیشتر از 300 نفر سرباز وافسر نداشت و سلاح ثقیله آن را نیز یک بطریه توپچی وپنج عراده تانک تشکیل می دادند؛ اما هرچه بود درآن شرایط یک موهبت بزرگی بود برای کمک به جبهه شرق.

 طیارات محاربوی نیز مطابق با امر سرقوماندانی با به کار بردن تمام ریزرف ها وامکانات و متمرکز ساختن تمام ضربات به نفع جبهه شرق توانستند در طول روز 16 وشب 17 حوت دوصد پرواز محاربوی را انجام دهند. چندین ضربهء اسکاد یا راکت های اوپراتیفی آر- 300 مطابق کوردینات های داده شده بالای محلات تجمع پاکستانی ها ومواضع آتشی شان وارد گردید. این ضربات امکان آن را فراهم ساخت تا قوماندان جبهه شرق خط جدید مدافعه را در دو الی سه صد متری جنوب ، شرق وغرب میدان هوایی جلال آباد به دست آورده ودر طول شب به تحکیم مواضع و خطوط جدید بپردازد.

  راپور محاربوی روز دوم محاربه :

 محل قومنده : میدان هوایی جلال آباد.                                                                                                ساعت : هفت صبح 17 حوت 1367                                                                                             خریطه : 50000/1

گزارش دهنده : تورنجنرال محمد آصف دلاور، لوی درستیز قوای مسلح ج. ا. و قوماندان عمومی جبهه شرق.

" دیروز 16 حوت بیشتر از ده هزار تن ازمخالفین جمهوری افغانستان همراه با صد ها تن افسران و ملیشه های اردوی پاکستان وداوطلبان کشورهای عربی و هزاران تن اهالی اطراف جلال آباد که به مقصد چور وچپاول وغارت شهر ریسمان ها را به کمر بسته کرده وترنگن ها وجوال ها را به دوش انداخته بودند، پس از اجرای انداخت های مکرر و متکاثف توپچی وراکت باران نمودن پوسته ها به نحو برق آسایی از سه استقامت بالای خطوط اول دفاعی شهر جلال آباد حمله ور شده ، هرگونه مقاومت را درهم کوبیده ، قرارگاه فرقه یازده را متصرف ، وسربازان تسلیم شده واسرا را درهمان محل سربریده و الله اکبر گویان به سوی میدان هوایی به صورت دیوانه وار هجوم اورده وحتی به حال دویدن درآمدند تا هرچه زودتر به شهر برسند وغارت وچپاول را آغاز کنند. زیرا از طریق بلند گوها به آنان گفته می شد که همه سربازان دولتی یا تسلیم شده اند ویا فرار کرده وشهر بدون دفاع مانده است.

  ساعت دوازده روز جنرال بارکزی قوماندان قول اردوی نمبر یک توانست با قوت های احتیاط خویش خود را به حوالی ثمرخیل برساند وبرای چند لحظه یی جلو فرار سیل آسای سربازان را بگیرد.  اما درهمین هنگام متأسفانه مورداصابت مرمی یکی از سربازان امنیتی اش قرار گرفته وبه شهادت رسید. درنتیجه فرار بیشتر شد و بی روحیه گی وبی نظمی گسترش یافت، چندان که من به مشکل توانستم قطعات در حال گریز را متوقف بسازم.

  فعلاً خط مدافعه درپنجصد متری جنوب ، جنوب شرق ، شرق و غرب میدان هوایی درکوردینات ها وراقم هایی که از طریق شعبه اوپراسیون گزارش داده شده ، اتخاذ گردیده است. محل سوق واداره قوماندانی عمومی جبهه شرق را قصداً درترمینل میدان هوایی انتخاب و جا به جا کرده ام، تا پرسونل موجودیت من وقوماندانان خویش را در میان شان احساس کرده وروحیه رزمی شان بلند برود.

 تعرض دشمن در طول این مدت چه دیروز وچه شب گذشته دراستقامت های دشت گمبیری، چپرهار و کامه  دفع وطرد گردید وما درآن استقامت ها خطوط مساعد را جهت مدافعه سیال به دست آوردیم. لوای 37 کوماندو ولوای 8 که دراستقامت جنوبی ترین میدان هوایی جا به جا گردیده اند، تحت فشار زیاد قرار دارند به طوری که تا کنون چندین بار به محاربه مشت ویخن با بعضی از باند های دشمن مجبور شده اند. حملات راکتی وتوپچی دشمن بالای تمام خطوط جبهه، محل قومانده، قول اردوی مرکزی، وشهر جلال آباد دوام دارد. تا حال بیشتر از 5000 فیر مرمی سلاح ثقیل دشمن بالای این اهداف اصابت کرده است. اهالی ملکی بسیاری تلف شده اند. تلفات فوت های ما در حدود 200 نفر است؛ اما اسیر ولادرک زیاد داریم وتخنیک وسلاح فراوانی به دست دشمن افتاده است که راپور دقیق آن توسط هیأتی که تعیین کرده ام بعداً تثبیت و تقدیم خواهد شد.

 پیشنهاد ها : 

 کوشش کنید تا هرچه زودتر درحدود یک هزار تن از نیروهای جنگ دیده و با تجربه را برای تقویت توانایی دفاعی جبهه از حساب سایر جبهات تهیه وبه جلال آباد بفرستید. مهمات توپچی " دی- سی " روبه خلاصی است، هرچه زودتر اکمال کنید. هلیکوپتر هارا هرچه عاجلتر جهت انتقال جنازهء مرحوم جنرال بارکزی وتخلیه سایر شهدا وزخمی ها بفرستید. تعداد پرواز های محاربوی کم است، بنابراین پرواز ها را باید طوری تنظیم کنید که درآسمان جلال آباد به صورت پیوسته دیده شوند تا مورال از دست رفته سپاهیان بازگردد. سکاد بیشتربفرستید ؛ ولی مطابق پلان ما وکوردینات هایی که ما می دهیم. و اما نکتهء اخرین : 

از جانب افسران وسربازان جبهه شرق به شخص شما قومندان اعلی قوای مسلح ومردم افغانستان اطمینان می دهم که تا اخرین رمق حیات از سنگر های خویش دفاع کرده ونخواهیم گذاشت تا پای کثیف پاکستانی ها و مزدوران عربی به شهر جلال آباد همیشه بهار گذاشته شود.

*

با استماع گزارش جنرال دلاور درجلسه قوماندانی اعلی قوای مسلح کشور، پیشانی ها کمی باز شده و نفس های حبس شده در قفسه های سینه ها آزاد می شود . داکتر نجیب الله باردیگر با روحیه قوی و توانایی چشمگیرش درسازماندهی امور وسوق واداره عالی درراس نیروهای مسلح افغانستان قرار می گیرد و با پویایی وکیاست ومهارت کم نظیری جریان جنگ را رهببری می کند. او درهمان جلسه بعد از مقمه کوتاهی چنین می گوید :

رفقای قهرمان وسربازان دلیر ما، دیروز درجلال آباد  دربرابر تعرض گسترده دشمنان قسم خوردهءاستقلال و حاکمیت ملی کشور ما به خوبی مقاومت کرده اند.توقف دشمن بعد از آن یورش وتهاجم برق آسا ، درخطوط دست داشتهءفعلی انتظار برده نمی شد. این توقف درواقع به معنی شکست دشمن درنزد ما وهمه جهانیان تلقی گردیده است. بنابراین ضرور است تا این مؤوفقیت را با تحکیم هرچه بیشتر مواضع وسنگر های خویش حفظ کنیم. یعنی قطعات وجزوتام ها را باید چنان درخاک گور کنیم که آنان با فیر ده ها هزار مرمی نتوانند مواضع ما را تصرف کنند واین امر درصورتی میسر خواهد شد که قرارگاه ما با مساعی خسته گی ناپذیر شبا روزی خویش به جلال آباد کمک کنند. او درهمان جلسه پس از ان که برای هر یک از اعضای قرارگاه وظیفه سپرد ، برای معاون اول وزیر دفاع نیز وظیفه سپرد تا بلافاصله به میدان هوایی بگرام پرواز کند. وظیفه او ( من ) این بود که امنیت همه جانبهء میدان هوایی بگرام را اتخاذ نموده وتعداد پرواز  های محاربوی را بیشتر بسازد. زیرا راپور های ارگان های کشف واستخبارات می رسانید که مجاهدین می خواهند از طریق انداخت ها - درصورت توفیق سقوط بگرام-  ، مانع بمباران قوت های شان درجلال آباد گردند ویا دست کم مصؤونیت پروازی هواپیماهایی را که از بگرام برمی خاستند ، با انداخت های راکت های سکر دربالای خط رنوی و ضربات استنگر بالای طیاره ها کاهش داده و بالای مورال رزمی پیلوتان قوای هوایی تاثیر منفی به جا گذارند.

  دربگرام سراسیمه گی وآشفته گی شدیدی به چشم می خورد. بیشترین تشویش از ناحیهء نفوذ مخالفین دردرون جزوتام های فرقه 40 بود که عمدتاً از قوت های قومی واهالی شمالی کابل تشکیل شده بودند. همچنان  گزارش ها وحرف هایی درمورد ارتباط جنرال صنعت الله قوماندان نیروهای هوایی بگرام که یکی از پیلوتان برجسته ، خوش برخورد و با معرفتی بود وبرخی از پیلوتان طیاره های محاربوی با حزب  جمعیت اسلامی.افغانستان استاد ربانی شنیده می شد.  اما من همین که به بگرام رسیدم، به سرعت پلان امنیت ومدافعه میدان هوایی را تدقیق نموده و ازپوسته های امنیتی بازدید کردم . پوسته هایی را که دارای امکانات ضعیف آتشی بودند، تقویت کرده و از امنیت نظامی طلبیدم تا عناصر مشکوک دراین پوسته ها را هرچه زودتر شناسایی وبه وظایف درجه دوم تأمیناتی تبدیل کنند. سپس محل قوماندهء خود را در فرقه 40 پیاده تاسییس کرده وبا پیلوت هایی که اجازه پرواز داشتند به صورت جداگانه ملاقات نموده، ایشان را ارحقیقت تعرض پاکستانی ها بر سرزمین مان آگاه ساختم.  خوشبختانه این اقدامات نتایج مؤثری را درقبال داشت . مثلاً تعداد پرواز های شب وروز درآن نخستین روزان وشبان تعرض حتی تا سطح 230 پرواز محاربوی بالا رفت وهمان طوری که درصفحات گذشته تذکر دادم یکی از این پیلوتان مصطفای شهید بود که پیش ازآن چندان مشهور نبود؛ ولی چون وی دراین جریان روزانه درمدت 24 ساعت بیشتر ار ده بار پرواز می کرد، به زودی مشهور ومحبوب سربازان وافسران جبهه شرق قرار گرفت. جورج آرنی نویسندهء کتاب" افغانستان گذرگاه کشورگشایان "  قهرمانی این پیلوتان وتأثیرات قوای هوایی اردوی افغانستان را درجنگ جلال آباد چنین توصیف می کند :

 " نیروی هوایی افغان با شجاعت تمام درارتفاع کم بمبارد می کردند و مجاهدین می گفتند که پیلوت های آن روسی اند. ولی عدم موجودیت پناهگاه ها [ برای مجاهدین ] نیروی هوایی رژیم را مؤثر ساخته بود. "

 اکمالات مهمات طیاره وروغنیات آن نیز بعد از مدت کوتاهی مشکلی بر مشکلات دیگر که زائیدهء جنگ بود، به بار آورد. اما ماشین دولتی و جنگی دولت دوکتور نجیب الله چنان فعال گردیده بود که بر بسیاری از این دشواری ها غلبه   می کرد و راه های برون رفت ازآن هارا پیدا می نمود.  دوکتور نجیب الله درچنین مواقعی همانند شطرنج باز ماهری، هر حرکت مهره هارا درخانه های سیاه وسفید جنگ زیر نظر داشت و از کلیه توانایی ها وظرفیت های فکری وجسمی اش سود می برد؛ برای مات کردن حریفان قدرتمندش !

 رزمنده گان راه خدا وسربریدن اسیران جنگی :

اما چرا گارنیزیون ثمرخیل درنخستین لحظات جنگ به آن شکل دراماتیک وبرق آسا سقوط کرد؟ اگرچه درراپور رسمی قومندانی عمومی جبهه شرق که عنوانی قوماندان اعلی قوای مسلح افغانستان در دومین روز تعرض پاکستانی ها و مجاهدین سابق اشارهء کوچکی در مورد علل سقوط برق آسای پوسته های امنیتی ثمرخیل تذکر داده شده است ؛ ولی همان طوری که در سطور بالا بیان گردید، پیش از وقوع جنگ گزارش هایی درباره ارتباط گرفتن برخی از قوماندانان با حزب اسلامی آقای حکمتیار وجود داشته بود که براساس همان گزارش ها جنرال نجیب الله ازپست قوماندانی فرقه یازده  سبکدوش وبه عوض وی دگروال احسان به حیث قوماندان این فرقه تعیین می گردد. اما هنوز ارگان های امنیت نظامی و مسؤولین وزارت امنیت دولتی عناصر اصلی این شبکه را کاملاً ردیابی و شناسایی نکرده بودند که سازمان جهنمی استخبارات نظامی پاکستان خطرشناخته شدن عوامل نفوذی خویش را حس می کند و با عجله وشتاب تهاجم گستردهء خود را آغاز می کنند. بنابراین - همان طوری که بعد ها درگارنیزیون خوست اتفاق افتاد-سقوط پوسته ها فقط از اثر خیانت و سازش عوامل نفوذی آی. اس آی  صورت گرفت که پیش از حمله سازماندهی شده بود. این ادعا را شهادت جنرال بارکزی طوطاخیل قوماندان قول اردوی مرکز نیز به اثبات می رساند. این ابر مرد نظامی را هنگامی محافظین ( بادی گاردها) اش توسط فیر مرمی کلاشینکوف از پا درمی آورند که در چند متری ثمر حیل رسیده بود و با رسیدنش به قرارگاه  فرقه وضعیت جنگ می توانست تغییر کند.

 اما،مجاهدین با  سربازانی که یا ازاثر تبلیغ دشمن ویا ازاثرارتباطی که پیش ازحمله با آنان گرفته شده بود سلاح خویش را تسلیم کرده وبه آنان پیوسته بودند، چه کردند؟

بنا برگزارش عفو بین المللی درهنگام تعرض پاکستانی ها ومجاهدین بر شهر جلال آباد، ده ها نفر از سربازان دولتی پس از تسلیم شدن به مجاهدین سابق به وسیله آنان به شهادت رسانیده می شوند. به عنوان مشت نمونه خروار نگاهی می افگنیم به چند مورد سربریدن وتیرباران کردن اسرای جنگ که درصفحه 38 گزارش سال 1995  عفو بین الملل آمده است:  

 " گروه های مجاهدین هنگام محاصره شهر جلال آباد درمارچ واپریل 1989 به قرار گزارش، افسران وسربازان دولتی راپس ازآن که تسلیم شدند، به قتل رسانیدند. دریک حادثه حد اقل بیست تن از سربازان دولتی درثمرخیل در 13 کیلومتری جنوب شرق جلال آباد که دراوایل مارچ 1989 به تصرف مجاهدین درآمد، بلامعطلی پس از تسلیمی کشته شدند. "

 اما شاهدان عینی یعنی همان سربازانی که با قومندان فرقه دگروال احسان ازدریا عبور کرده و بعد ها خود ها را به قول اردو رسانیده بودند، می گفتند که این قتل ها بسیار بی رحمانه وفجیع وبه شکل غیر انسانی انجام می یافت: سروصورت وبدن یکی به وسیله کلاشینکوف غار غار می شد، گلوی دیگری با چاقوی کــُند، بریده می شد وکلهء سرباز دیگری با دیپچیک کلاشینکوف داغان می گردید.

 درجای دیگر گزارش همان سال عفو بین الملل درباره این جنایات که مغایر تمام کنوانسیون های حقوق بشر در برخورد با اسرای جنگی است، چنین می خوانیم :

  " گزارش شده است که درحادثهء دیگری یکی ازنیروهای مجاهدین که شامل داوطلبان وهابی بود، یکتعداد ازعساکر دولتی را که تسلیم شده بودند وحد اقل بیست تن از زنان ومردان غیر نظامی را به صورت اختصاری به قتل رسانیدند. این کشتارها در13 و14 جنوری پس از آن که قریه کوناده درمنطقهء خیوه ولایت ننگرهار به دست نیروهای متذکره [ وهابی] افتاد ، انجام گرفت."

 درصفحه دیگراین گزارش آمده است که اعدام های اختصاری ( صحرایی ) سربازان اسیر شده دولتی به وسیله گروه های مسلح مکرراً درجریان وپس از تجاوز شوروی گزارش داده شده است. این گزارش ها شامل اعدام بیست وپنج تن افسران نظامی دولتی می باشد که دراخیر 1987 درزندان ژوره به وسیله نیروهای جلال الدین حقانی، یک قومندان مجاهدین که سپس به حزب اسلامی پیوست ، انجام گردیده است. همین گروه دراوایل نوامبر 1988 درحدود 70 تن از سپاهیان دولتی را که درپوسته سرحدی تورخم مستقر بودند، با وجود این که تبعیت خود را از مجاهدین اعلام وبه آنان پیوسته بودند، اعدام کرده است. شاهدان گزارش دادند که همه ایشان درقلمرو پاکستان ، فقط آن سوی سرحد تورخم به طور اختصاری اهدام گردیدند.

 درحالی که نه در دین اسلام ونه در کنوانسیون های چهار گانه یی که درمورد اسرای جنگی درژنیو بین کشورهای مختلف جهان به امضاء رسیده است، هیچ موردی را نمی توان یافت که حتی از برخورد خشن و رویهء نامناسب و توهین وتحقیر اسیران جنگی سخن رفته باشد، چه رسد به سربریدن و تیرباران کردن آنان دراثنای جنگ وبدون محاکمه عادلانه. درآخرین کنوانسیون ژنیو که درسال 1949 پس از ختم جنگ جهانی دوم بین کشورها به آمضاء رسید، این مواد شامل بود

- جمع آوری ورسانیدن کمک وخدمات پزشکی به سربازان بیمار وزخمی درجنگ.                                             – رسانیدن  کمک های صحی به غیرنظامیان وبرافراشتن پرچم صلیب سرخ بالای بیمارستان ها وخیمه های صحی صحرایی به منظور هدف قرار نگرفتن این مراکز صحی.                                                                           – حفاظت، کمک و دلجویی از قربانیان جنگ های مسلح که دریک کشور بین قبیله های مختلف ویا احزاب رقیب رخ  می دهد.                                                                                                                                        افزون براین مواد مهم دیگری نیز دراین رابطه آمده است :                                                                        - منع حمله به کسانی که مستقیماً درجنگ شرکت ندارند.                                                                           – منع حمله به افراد مسلحی که سلاح خود را به زمین گذاشته اند.                                                                – منع کردن ازحمله  وانجام رفتار انسانی و بشردوستانه به کسانی که به علت بیماری، جراحت، بازداشت ویا هرعلت دیگری قادر به استعمال اسلحه نباشند ویا ازجنگ دست کشیده باشند .

 دردین اسلام هم درمورد برخورد با اسیران جنگی تأملاتی وجود داشته و گفته شده است که  باید با اسیران جنگی رویه وپیشآمد نیکو صورت گیرد. روایت است که حضرت محمد درباره اسیران جنگ " بدر" خطاب به مسلمانان گفته بود:     " درباره اسیران نیکی کنید " واین درحالی بود که برخی از یاران واصحاب تصور می کردند که اسیران را باید کشــت .  " ابو عزیز " که پرچمدار قریش درجنگ "بدر" بود می گفت : " از روزی که پیامبر سفارش اسیران را کرد، درمیان آنان [ مسلمانان ] خیلی محترم بودیم. آنان تا مارا سیر نمی کردند، خود دست به غذا نمی زدند. "  اما بنابر برخی روایت ها اسیرانی را که تصور می شد با زنده ماندن شان، لطمات شدید به مسلمانان وارد گردد، اعدام می کردند. مانند نصر بن حارث را درجنگ بدر.                                                                                                       

  اما این رزمنده گان راه خدا با این اعمال جنایتکارانه شان در جنگ جلال آباد کشتار کامبین را که درجنگ دوم جهانی به دستوربریا رئیس پولیس مخفی ستالین صورت گرفت، دراذهان تداعی می کند. کشتار غیر انسانی اسیرانی که در آن بیشتر از 25 هزار افسر، انجنییر، سرباز ودانشمندان - مرد وزن- پولیندی بدون محاکمه تیرباران شده بودند.  واما گفتنی است که این عمل جنایتکارانه رزمنده گان راه خدا - بدون آن که خود بدانند- ، خدمت بزرگی بود که به قوای مسلح افغانستان انجام دادند. زیرا سربازانی که این جنایت وسبعیت را به چشم سر مشاهده کرده بودند، هرگز نمی خواستند بدان شیوه وحشیانه وغیر انسانی توسط کسانی که خود هارا سربازان خداوند می پنداشتند، قصابی شوند. بنــابراین آنان ترجیــــح   می دادند تا درمیدان جنگ کشته شوند و از آنان به حیث قهرمانان وطن یاد شود، نه به حیث آدم های ترسو وزبونی که به وطن خویش خیانت کرده وآلهء دست دشمن گردیده اند.

 روز های دشوار:

 سترجنرال پروفیسور محمود قارییف ( گرییف ) که درهنگام جنگ جلال آباد، دگرجنرال و سرمستشار نظامی اتحاد شوروی وقت در افغانستان بود، درباره دشواری های آن روزگار درکتاب معروفش " افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی  " که به وسیله ء مترجم چیره دست و تحلیل گر مسایل سیاسی آقای عزیز آریانفر برگردان شده است چنین می نویسد :

 " نبرد درجلال آباد بیش از دوماه به درازا کشید. پس ازهرناکامی یا وخامت اوضاع تقاضای نومیدانه درخواست کمک بلند می شد. مگر دیگر نیرویی نبود تا به جلال آباد اعزام گردد. من با جنرال های افغانی به نواحی مختلف کابل رفتم.     ( بیشتر با جنرال رفیع یا جنرال دلاور – اما به نظر می رسد که قارییف درنوشتن نام جنرال دلاور دراین جااشتباه کرده باشد. زیرا اگر دلاور درآن نخستین روز های جنگ درکابل بود وباوی به نواحی مختلف شهر کابل سرمی زد، پس در جلال آباد چه کسی جیهه را سوق واداره می کرد. به نظراین نگارنده شخص دومی شاید دگرجنرال افضل لودین بوده باشد که درآن موقع قوماندان عمومی گارنیزیون شهرکابل بود. )  تانیروهای ذخایراستفاده ناشده را بیابم. سرانجام روزی گذر ما به یک کارخانه کوچک تعمیر جنگ افزار افتاد. ما درآن جا نزدیک به هفتاد دستگاه زرهپوش، خود رو ونفربرزرهی وبیش از یک صد دستگاه توپ را یافتیم که همه از کار افتیده بودند.  انواع دیگر جنگ افزار نیر کم نبود. کارخانه به علت این که سیم های برق کار نمی کرد، ازکار افتاده بود. بسیاری از کارگران به علت این که مزد کار شان پرداخته نشده بود، کارخانه را ترک گفته بودند . فشرده سخن کارخانه بسته بود. من به رییس جمهور پیشنهاد کردم تا به این کارخانه برود. رییس جمهور با آشنایی با کارخانه وبررسی وضعیت ، دستور های بایسته را درباره راه اندازی خط برق رسانی ، تسریع ترمیم جنگ افزار ها وجمع آوری پرسونل برای تشکیل یک تیپ ( لوا ) ی جدید زرهپوش، یک غند توپخانه ویک غند پیاده داد. ما هر روز اجرای دستورهای رییس جمهور را مراقبت می کردیم وپیوسته بر وزیران برق، دفاع ودیگر ارگان ها فشار می آرودیم. سپس هنگامی که دیگر یگان ها تشکیل گردیدند، مترصد تمرینات آنان دراردوگاه بودیم تا این که آنان را به جلال آباد فرستادیم . افزون برآن برای جبران تلفات نفراتی از مزار شریف ، هرات ودیگر نواحی کشور به جلال آباد گسیل شدند."

افزون براین دشواری ها، مشکلات دیگری نیز وجود داشت که حتی بیشتر از آنچه سترجنرال گرییف برشمرده است، حایز اهمیت بود که می توان از قطع شاهراه کابل- جلال آباد درحصهء تنگی ابریشم، یا حملات گاه وبیگاه جنگجویان احمد شاه مسعود بالای پوسته های امنیتی شاهراه سالنک یا حمله بالای برخی از شهر ها به منظور مصروف ساختن قوای مسلح افغانستان درچندین جبهه . درست همان  سترتیژیی که جنرال اختر عبدالرحمن طرح کرده بود : ستراتیژی " مرگ از هزار جناح " .

 دگروال یوسف رییس اداره بخش مجاهدین آی اس آی درصفحه 249 کتابش " تلک خرس " این ستراتیژی را چنین شرح می دهد :

 " ما، قبل از انفصال جنرال اختر از ریاست آی. اس آی یک ستراتیژی عملیاتیی را رویدست گرفتیم که درعرصه ماقبل ومابعد خروج شوروی ها جریان داشت. هدف این ستراتیژی سقوط کابل بود. اگر مردمان کابل و اگرنیروهای افغانی مقیم کابل راه می دادند، درآن صورت ما رباینده گان جنگ بودیم ؛ ولی امکان آن را درحمله مستقیم جستجو نمی کردیم ؛ بل شهر کابل باید به حال یک محاصره کامل درآورده می شد. یعنی با قحطی آرد، مواد غذایی ومواد سوخت وهمچنان با قلت پرسونل عسکری باید به انحطاط سوق داده شده واز وسایلی که به واسطه آن می رزمید، باید محروم ساخته می شد. صرف وصرف درنتیجه همین اقدامات بود که آن ها باید تسلیم می شدند ویا این که به رهبران کمونیست شان هجوم       می بردند. ما دراین فکر نبودیم که مجاهدین آماده یک حمله " منظمی " اند ویا درآوردن آن لازم باشد. ما متفق بودیم که ستراتیژی مرگ از هزار جناح باید در تاکید بیشتر شان درکابل وخطوط اکمالاتی آن همچنان ادامه یابد. نقشه بیست ودوم نشان می دهد ( مراجعه شود به کتاب تلک خرس ) که ماچه طرح هایی در نظر داشتیم. کابل باید ذریعه پایگاه های مجاهدین که وقتاً فوقتاً حملات نیز ازان صورت می گرفت، به حال محاصره درآورده می شد..... تأسیس یک تعداد مواضع بازدارنده درسرتاسر راه های ارتباطی از سرحد شوروی تا کابل واز جانب کندهار به کابل درنظر گرفته شد تا از انتقال سهولت های لوژستیکی به رژیم جلوگیری نماید. قویترین انسداد راه درنواحی تونل سالنگ که نقطه اصلی اختناق کابل پنداشته می شد، ایجاد می گردید... "

 اما در جریان جنگ جلال آباد این انسداد بار ها وبارها درشاهراه کابل – جلال آباد به وسیله مجاهدین وحامیان آیشان صورت گرفت. مثلاً درحمله یی که به تاریخ 21 جوزای 1368 درتنگی ابریشم صورت گرفت، آنان توانستند یکی از کاروان های اکمالاتی نظامی – ملکی را به آتش بکشند. نظامی – ملکی به خاطر آن که درعقب این کاروان موتر های ملکی درحرکت بود. موتر های مینی بوس مسافر بری و موترهای لاری وبارداری که معمولاً اموال و امتعه تجارتی بازرگانان ودکانداران را به شرق کشور انتقال می دادند. آنان برعلاوه نظامی ها افراد ملکی اعم از کودکان، دختران وزنان و پیرمردان را نیز به شهادت رسانیده وداغ ننگ دیگری بر دامن پرخون شان به جا گذاشته بودند. تلفات وضایعات قطار اکمالاتی مذکور به شرح زیر بود :

  اسیر: 269 تن ازاهالی ملکی ( شامل کودکان وبانوان ) که مبارزان راه خدا ازجمله این اسیران چندین تن شان را به کوه بالا کرده وبالای آنان دسته جمعی تجاوز کرده بودند. اسرای نظامی 87 تن . جمله : 356 تن.                                  شهید : 58 تن شهید از اهالی ملکی ( شامل کودکان وزنان ) و 56 تن از جمله نظامیان . جمله 104 تن                     زخمی : 54 تن از جملهع اهالی ملکی ( شامل اطفال وبانوان ) و 48 تن پرسونل نظامی . جمله 102 تن                     لادرک : 21 تن از اهالی ملکی ( شامل کودکان وزنان ) و 63 تن از نظامیان . جمله 84 تن.                               حمع کل تلفات انسانی :  646 تن .

 ضایعات وسایط ومواد مادی ولوژستیکی : وسایط حریق شده : 125 عراده شامل تانک ها، زرهپوش ها، تانکر های مملو از ممر و سرویس های مینی بوس ملکی ولاری ها با اجناس بازرگانی.

اما این تنها یک زخم کوچک بود که بنابر ستراتیژی طرح شده توسط آی اس آی بر پیکر زخمی قوای مسلح ودولت افغانستان وارد می شد. زخم های دیگری مانند حمله محاهدین بالای قطعه 666 کوماندو درخوست نیز توانایی وقابلیت های رزمی رژیم را به چالش می کشانیدند وآسیب های جبران ناپذیر وارد می کردند. درآن حمله که بنابر کمک ورهنمایی افسران ارتباطی وعوامل نفوذی مجاهدین صورت گرفت وبه پیروزی رسید، بیشتراز یک صد تن افسر وسرباز شهید، زخمی ، اسیر ولادرک گردیده و 408 میل سلاح پیاده به دست مجاهدین افتاده بود.

 اما اگرچه همه این حوادث زخم های خونین برپیکر قوای مسلح افغانستان وارد می کرد ؛ولی درپهلوی آن دولت نیز هزاران زخم بزرگ وکوچک دراین گوشه وآن گوشهء کشور بر محاهدین سابق و حامیانش وارد می نمود که به حیث مشت نمونه خروار می توان از اصابت راکت اسکاد بریکی از قرارگاه های مجاهدین درمنطقه سروبی یاد کنیم.          

     رحیم وردگ و جنگ جلال آباد : 

  گروپ های جنگجوی مجاهدین که گهگاهی بالای پوسته های امنیتی تنگی ابریشم حمله کرده و کاروان های تدارکاتی نظامی و غیر نظامی را به آتش می کشیدند، بارها مورد حملات راکتی وتوپچی اردوی افغانستان قرار می گرفتند. آقای حامد علمی درسلسله گزارش هایش به رادیوی بی بی سی دربارهء یکی از این ضربات مرگبارکه درحاشیه جنگ جلال آباد اتفاق افتاده بود، چنین می گوید :

  " گوینده خبر فارسی بی بی سی : گزارشی مبنی بر حمله راکتی حکومت کابل بالای یک قرارگاه مجاهدین درشرق افغانستان تائید شده است. منابع خبری مجاهدین می گویند که حکومت کابل علیه تجمع نیروهای شان از اسکاد استفاده نموده است. اینک حامد علمی از پشاور به جزئیات این گزارش نظر انداخته که تقدیم می کند.                                  یکی ازمراکز مجاهدین دو روز قبل هنگامی مورد حمله راکتی حکومت کابل قرار گرفت که فرماندهان وافسران ارشد مجاهدین درمورد قطع عملیات قطع شاهراه کابل – جلال آباد درمنطقه منی درصد کیلومتری شرق شهر کابل مشغول گفتگو بودند. فرماندهان نظامی که از پشاور به این منطقه رفته و مجاهدین محلی تصمیم داشتند تا سلسله عملیات مشترک را به راه انداخته وگردهم آیی اضافه از صد مجاهد را تشکیل داده بودند. ساعت 4 عصر بود که صدای مهیب دراثر انفجار راکتی درنزدیکی محل تجمع آن ها شنیده شد. لحظه بعد اجساد مجروحین وکشته شده گان و غریو مجاهدین وفرماندهان همه جا را فرا گرفت. وبه زودی دریافتند که شش تن کشته و25 تن دیگر مجروح شده اند که درمیان مجروحین جنرال رحیم وردک معاون فرمانده نیروهای محاذ ملی اسلامی افغانستان و داکتر شاهرخ گران آمر مجاهدین این گروه درولایت کابل شامل بودند. مقامات محاذ ملی اسلامی گفته اند که تصمیم شان مبنی بر قطع شاهراه با همکاری سایر گروه ها عملی خواهد شد؛ اما نگفتند که درکنار قطع شاهراه کابل – جلال آباد قصد حمله برمراکز وپایگاه های حکومتی دراین ولایات را دارند یا نی ؟ "

 مدت ها بعد پس ازآن که داکتر نجیب الله نتوانست درنیمه شب 27 حمل 1371 خورشیدی کشور را به صورت پنهانی ترک بگوید وبه دفتر اسکاپ ملل متحد درکابل پناهنده شد؛ جنرال رحیم وردگ که همصنفی من درلیسه حبیبیه کابل و پوهنزی پیاده حربی پوهنتون بود، لنگان لنگان  به دفترم در گارنیزیون کابل آمد. وی که به کمک چوب دست قدم بر       می داشت وبا تأنی و آخ و وای نشست وبرخاست می کرد، دربرابر پرسشم  که" چرا می لنگی ؟"  ، همین سخنانی را گفت که حامد علمی سال ها پیش در بی بی سی گزارش داده بود؛ اما هنگامی که او سخن می گفت وبا شرح وبسط و آب وتاب فراوان از حادثه اصابت راکت سخن می گفت ؛ من به فکر همان دختران وبانوانی بودم که در حادثهء 21 جوزای 1368 توسط همین رزمنده گان راه حق ! به کوه ها برده شده وبالای شان تجاوز صورت گرفته بود: ای کشته کی را کشتی تا کشته شدی زار؟

  درارتباط به باز بودن و یا مسدود بودن شاهراه کابل- جلال آباد سخنان فکاهی گونه محمدانور جگـد لک آمر مجاهدین سروبی را نباید ناخوانده گذاشت واین مبحث را بست. او که درحال حاضر درحکومت حامد کرزی والی ولایت قندوز است، زمانی دربرابراین پرسش که اگر شاهراه کابل – جلال آباد را مسدود ساخته اید، پس این همه قطار های اکمالاتی که هرروز وارد شهر می شوند، از کدام راه به جلال آباد می رسند ؛ گفته بود که این تکتیک حکومت کابل است :

 " .. آن ها دست به مانور جدید زدند، طوری که شبانه موتر ها وتانک های شان رابه منطقهء درونته می فرستادند و روزانه آن ها را داخل شهر جلال آباد می کردند وچنان وانمود می ساختند که شاهراه باز است وکاروان های نظامی از کابل می رسد . این تاکتیک حکومت اولاً روحیه مدافعین واهالی را بالا برد و از طرف دیگر درصفوف شکنند مجاهدین درز عمیق ایجاد کرد وسال ها سوء ظن وبی اعتمادی بین مجاهدین دیده می شد . "

   این حرف ها به خاطری خنده دار است که درآن شرایطی که یک قطره تیل پیدا نمی شد و حکم کیمیا را داشت، قوماندانی جبهه شرق مواد ممر ار کجا تهیه می کرد تا برای رفت وبرگشت شبانه این همه وسایط تا منطقه درونته  کفایت کند؟

  درارتباط با بزرگ راه کابل سالنگ دریکی از نوشته های جناب رزاق مامون نویسنده ،پژوهشگرو آگاه درمسایل سیاسی که به ارتباط قتل آحمد شاه مسعود نوشته شده ؛ آمده است که امریکا قبل ازآغاز یورش برجلال آباد، نیم ملیون دالر دراختیار احمد شاه مسعود قرار داد تا با شروع عملیات جنگی مشترک مجاهدین ، عرب ها وقطعات پاکستانی برجلال آباد، بزرگ راه سالنگ را مسدود کنند تا ارتش رژیم داکتر نجیب الله ازحیث تدارکات جنگ درتنگنا بیافتد وشهر جلال آباد به دست مهاجمان سقوط کند. مسعود با آن که پول ارسالی امریکا را دریافت کرد؛ اما حین جنگ هیچ حمله یی بر گذرگاه ستراتیژیک سالنگ انجام نداد . این حادثه خشم سیا را برانگیخت.  

  کابل را باید با بلند گو ها تصرف کرد :

  یکی دیگر از مشکلاتی که فرا راه دولت و قوت های مسلح کشور قرار داشت، تبلیغات روز افزونی بود که پیوسته وهر روزه توسط رادیو های جهان منجمله بی بی سی و صدای امریکا وآلمان برضد دولت جمهوری افغانستان انجام می یافت. پاکستانی ها بعد ازخروج نیرو های شوروی از افغانستان  به مجاهدین می گفتند که اگر چند لودسپیکر را درشهر کابل و درجوار قشله های نظامی نصب کرده و به عساکر بگویید که تسلیم شوند، کابل سقوط می کند. آنان می گفتند که چون حکومت کابل روحیه جنگی ندارد بنابراین سران شان فرار کرده و حکومت را به شما ( مجاهدین ) می سپارند.  بنابراین تصور عمومی چنان بود که کابل بعد از خروج نیروهای شوروی سقوط می کند . مثلاً یکی از افسران اردوی پاکستان به احمد شاه مسعود گفته بود که کابل را می توان با بلند گوها فتح کرد. اما مسعود گفته بود که چون ما درداخل کشور هستیم می دانیم که گرفتن یک پوسته چقدر مشکل است، چه رسد به گرفتن کابل!

 اما شاید از اثر همین اوهام  وخیال ها بود که جنرال حمید گل پاکستانی و گلبدین حکمتیار افغانی تصور می کردند که جلال آباد در ظرف یک هفته سقوط می کند وبعد از آن نوبت کابل می رسد. حامد علمی می نویسد که دریکی از جلسات قوماندانان مجاهدین درپشاور سخن از مدت مقاومت حکومت کابل مطرح گردید. یکی از قوماندانان حاضر درجلسه         می گفت :" چند هفته قبل از جنگ جلال آباد جلسه یی به اشتراک قوماندانان جهادی ننگرهار دریکی از دفاتر اداره استخبارات نظامی پاکستان درشهر پشاور دایر گردید. درآن جلسه قوماندانان مشهور ننگرهار مانند انجنییر غفار، حضرت علی، انجنییر محمود، حاجی شاه نور، حاجی شمال خان، محمد زمان، سیدمحمد پهلوان و چند تن دیگراشتراک داشتند. علاوه برقوماندانان ننگرهار من نیز دعوت شده بودم زیرا ساحه عملیاتی من شاهراه کابل – جلال آباد بود. دران جلسه یکی ازافسران نظامی پاکستانی به نام جنجوعه نیز منحیث شاهد حضور داشت. بحث روی موضوع جلال آباد آغاز شد و قوماندانان به این نظر بودند که شهر جلال آباد درظرف کمتراز یک هفته سقو ط می کند.. "

 حاجی دین محمد معاون یونس خالص ووزیر اطلاعات درحکومت مؤقت مجاهدین می گفت که اردوی افغانستان جهت خودرا تغیرمی دهد ودرحملهء نهایی بالای کابل سهم می گیرند. او گفته بود که شهریان کابل با ما هستند وبه ما در طول این همه سال ها اطمینان داده اند که با ما هستند. پس زمان آن رسیده است که گفته های شان را درعمل پیاده کنند وکار مارا آسان سازند.

 اما اگرچه جنگ درجلال آباد بیداد می کرد وخشک وتر را می سوزانید، ماشین حکومت داکتر نجیب الله همچنان فعال بود که کمتر کسی ازغیر نظامیان بوی جنگ را درکابل استشمام می کردند. زیرا جلو قحطی گرفته شده بود. معاش ماهوار مامورین ومواد کوپونی شان درست در وقت معین حواله وتادیه می شد. برق وآب وجود داشت. مکتب ها و دانشگاه ها باز بودند. پرواز های هواپیماهای آریانا  به  داخل وخارج کشور جریان داشت. نماینده گی های سیاسی بسیاری کشور ها در کابل باز بود وهیچ سفارت ویا قنسولگریی به مناسبت جنگ جلال آباد مسدود نشده بود وچنین به نظر        می رسید که درکابل وشهرهای دیگر افغانستان خورشید در زمان معین همچنان از شرق کشور برمی خیزد و انوار طلایی آن برهمه آفاق وانفس به یک سان می تابد وبه یک سان زنده گی وحیات می بخشد.

 بازتاب جنگ جلال آباد در دهلیزهای دیپلماتیک :

 


April 23rd, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل تاریخی